آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

بهشت خونه ما

دومین ماهگرد

٢٤ اردیبهشت دومین ماهگرد تولد من بود.روز سه شنبه.صبح زود که از خواب بیدار شدم بعد از خوردن صبحانه همیشگی ، مامان بابا به من استامینوفن دادند بعد هم لباس قشنگام را پوشیدند و من را با ماشین بردند درمانگاه نفت تو خیابان ارم. همه جا خیلی قشنگ شده بود خیابان پر از مردم بود تو راه یه کم واسه خودم خوابیدم شنیدم که بابایی با عمه کامیرا صحبت می کرد و عمه بهش می گفت حتما قبلش بیدارش کنید ما هم از همه جا بیخبر واسه خودمون خواب بودیم رسیدیم نزدیک درمانگاه من و بابا و مامان رفتیم قسمت واسکیناسیون یعنی الان می دونم که واسکیناسیون بوده آخه من که سواد ندارم بخونم اول منو گذاشتند تو ترازو وزنم کردند خانم دکتر گفت 5950 گرم وزن دارم بعدشم قد و دور سرم را اند...
25 ارديبهشت 1392

اولین عمل جراحی من

پنج شنبه 12 اردیبهشت من اولین عمل جراحیم که ختنه بود را انجام دادم یکی از دوستای بابایی به اسم آقای صالحی اینکار را واسه من انجام داد. قبل از اینکه من را به مطب دکتر ببرن بهم دیفن هیدرامین و استامینوفن دادند تا خوابم ببره اما انگار روی من اثری نداشت باباجون و مامان نسرین و من و مامان وبابا با همدیگه رفتیم مطب بعدش عموجون هم رسید. مامانم از استرس داشت غش می کرد اما من بیخبر از همه جا بودم . بابایی و باباجون و عمو و مامان نسرین پیشم موندند اما مامانم رفت تو حیاط مطب تا قدم بزنه و تموم مدت آیه الکرسی می خوند اول بهم سوزن بی حسی زدند یه ذره دردم اومدو اما ما جرا از جایی شروع شد که پاهای منم گرفتند تا تکون نخورم به من که خیلی برخورده بود آخه ...
18 ارديبهشت 1392

اولین خاطره من از رستوران

امروز تولد بابایی مهربونه تولدت مبارک بابایی دیشب مامانی ما را به افتخار تولد بابایی به یه رستوران دعوت کرد اول رفتیم خرید آخه مامان می خواست واسه بابایی کادو بخره اما نتونست چیز ی که بابا دوست داشت پیدا کنه کلی تو پاساژ گشتیم تمام این مدت من خواب خوش بودم ... من و مامان و بابا با هم رفتیم رستوران هفت خوان من تو کریرم خواب خوش بودم و مامان بابا می دونستند اگه من بیدار بشم مجبورن شام نخورده برن بیرون...به خاطر همین من را تو کریرم مرتب تکون می دادند من هم پسر خوبی بودم و تمام مدت خوابیدم تا شامشون را با عجله خوردند شام پیتزا سفارش داده بودند چقدر خوشممز بود حیف که به من ندادند منم وقتی داشتیم می رفتیم خونه تو راه خونه تلاف...
7 ارديبهشت 1392
1